8.2
4 out of 5 stars
rating
حسن كچل به دليل تنبلي و براي تجربه اندوزي، توسط مادرش از خانه رانده مي شود. او در سفرش به باغ پردرخت و مرموزي مي رسد و با چل گيس آشنا مي شود. به او دل مي بندد و تصميم به شكستن طلسم ديو مي گيرد. جني كه همزاد حسن است، به او مي گويد فقط در مقابل شش آرزو و از دست دادن عمر است كه طلسم ديو شكسته مي شود. حسن كچل تصميم مي گيرد شاعر شود.