6.5
4 out of 5 stars
rating
احمدخان پس از فریب دادن ستاره همراه دوستش مسعودخان ساری را ترک می کند و برای گرفتن پست مهمتری به تهران می رود. ستاره نیز به خانه ی نصرت خانم می رود که با شوهرش اکبر زندگی می کند. ستاره در موقع زایمان می میرد و دختری به دنیا می آورد که زن و شوهر پیر از او نگهداری می کنند و نامش را پروین می گذارند. پروین بزرگ می شود و به هوشنگ، پسر مسعودخان، علاقمند می شود. مسعودخان، که مخالف ازدواج پسرش با پروین است، هوشنگ را به هامبورگ می فرستد…