6
4 out of 5 stars
rating
شهبال ، عضو قبیله ی سیاه کوهی ها، با چند نفر درگیر می شود و با تنی زخمی، سوار بر اسب، به طرف قبیله ی موسی خان می رود. پسران موسی خان و بعضی از افرادش می خواهند او را بکشند؛ اما موسی خان مانع می شود و به دخترش غزال می سپارد که زخم های او را التیام بخشد. مراد و خواهرش می کوشند شهبال را تحویل بگیرند…