6
4 out of 5 stars
rating
سيامک و اسي دست به سرقت هاي ناموفق مي زنند. روزي سيامک موقع فرار به کليسايي پناه مي برد و با هلگا و پدرش رو به رو مي شود. مادر اسي در خانه ي هلگا پيش خدمت است و سيامک براي خرج مداواي خواهرش سحر مخفيانه وارد خانه ي او مي شود و هلگا در دزدي به او کمک مي کند. سحر در موقع عمل مي ميرد و سيامک براي بازپس دادن پول با هلگا تماس مي گيرد. آن دو با هم دوست مي شوند و قرار ازدواج مي گذراند. سيامک براي کار به خرمشهر مي رود و هلگا نيز از خانه مي گريزد و با او همراه مي شود. پدر هلگا به پليس اطلاع مي دهد و مأموران آنها را تعقيب مي کنند. در بين راه سه قاچاقچي از هلگا هتک حرمت مي کنند آن دو در خرمشهر به خانه قاسم مي روند.